در سوگ اولین سالگرد برادر عزیزمان احمد پرویزی

ساخت وبلاگ

 

سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت

 

من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت

 

یک سال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت، دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کردو جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت.یک سال از پروازش  گذشت،این یک سال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیمو در فراقش چه خونها که از دل چکیدو چه اشکها که بر رخ دوید،هنوز به یادش اشک می ریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم.

روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،لحظه ها طی شد و مرد!

و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.

مثل آن روز که می آمدی از دور ... دریغ!

دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید ...

آه یک سال گذشت.

یکسال است که اشک و آه کارمان شده است. دریغ و افسوس هر روز و شب امانمان را بریده است. یکسال است برادرمان ( احمد پرویزی) در خاک خوابیده است. و ما چه آرام زندگی می کنیم.

ای سفر کرده به آسمانها ، شفاعتی کن تا ما را نیز به باغ آسمان راه دهند

عاشقانه ها...
ما را در سایت عاشقانه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ramin55a بازدید : 349 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 17:01